گمشده
گمشده
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:, توسط علیرضا |

می روم تا در پی ام آتشی ماند به جا

اشکهایم بی امان، غصه ها خرد و کلان

طاقت من کوته و دردها رودِ روان

کاش می شد پر کشید، دیگر این دنیا ندید

کاش می شد مرگ را همچو جامی سر کشید

لحظه های بی کسی، وحشت و دلواپسی

یا ربا با من بگو کی به فریادم رسی

زندگی در کام من، تلخ تر از زهر بود

از همان اول خوشی، با دل من قهر بود

خنده هایم تلخ تر از گریه و اشکهایم سردِ سرد

از همان اول به حال و روز من، بانگ زد ناقوس درد

از همان اول به جای آب و بابا درس غم آموختم

اشک را بوسیدم و دیده را بر دردهای بیش و کم من دوختم

مادر گیتی مرا بهر غم زائید و بس

بر دل محنت کش من بذر غم پاشید و بس

حال دل فرسوده است، سعی من بیهوده است

بعد من این روزگار، خاطرش آسوده است

حال دیگر می روم، ماندم بس خواریست

ماندنم تا این زمان، از سر ناچاری است

می روم تا در پی ام آتشی ماند به جا

عالمی با ناله و چشم تری ماند به جا



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: